پارادایم شیفت - 2
چهارشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۰۷ ب.ظ
پارادایم شیفت (تغییر نگرش یا تغییر الگو)، یکی از خطرناکترین معضلاتی است که شرکتهای بازاریابی شبکه ای مینوانند برای فرهنگ یک جامعه به بار آورند. پارادایم شیفت، یکی از آموزشهای اساسی برخی از این شرکتها میباشد، به نحوی که بدون آن این شرکتها محکوم به شکست و فروپاشی زودهنگام خواهند شد.
برای توضیح این مقوله و ابعاد آن باید ابتدا انسان را به درختی تشبیه کنیم. انسان مانند درختی است که دارای سه بخش عمده میباشد: 1.ریشه، 2.ساقه یا تنه و 3.شاخه و میوه.
ریشه انسان را اعتقادات و جهانبینی او تشکیل میدهد. تنه و ساقه، عبارت است از فرهنگ، آداب و سننِ انسان. و اعمال او، شاخه های این درخت هستند و نتیجه اعمال انسان، میوه ها و ثمرات این درخت مثالی میباشند.
این به معنای آن است که اگر تغییری در ساقه و تنه این درخت رخ دهد، شاخه ها و میوه ها متاثر خواهند شد و تغییر خواهند کرد. و اگر ریشه این درخت، دچار تغییر و تحول شود، به تبع آن ساقه و تنه، شاخه ها و میوه های این درخت دگرگون میگردد. یعنی کوچکترین تغییرات در نظام اعتقادی انسان(که در این مثال عبارت است از ریشه درخت)، بزرگترین دگرگونی ها را در رفتار و نتایج اعمال انسان رقم خواهد زد.
حال باید گفت که پارادایم شیفت، این آموزه اساسی برخی از این شرکتها، دقیقاً جهانبینی انسان و ریشه این درخت را هدف قرار میدهد.
ما مسلمانان(یا پیروان هریک از ادیان توحیدی دیگر که به معاد اعتقاد دارند)، دنیا را در طول آخرت میبینیم. بنابراین در هر عمل دنیوی خود، نتیاج و ثمرات اخروی آن را نیز مدّ نظر قرار میدهیم. این موجب میشود که دنیا در نظر ما، به مثابه محلی برای گذر و مزرعه ای برای برداشت ثمرات اخروی به شمار آید. نتیجه این جهانببینی آن است که ارزشهای مادی، به خودیِ خود دارای اعتبار نباشند؛ بلکه با ملاحظات اخروی ارزش و اهمیت میابد. پس ما برای رسیدن به آمال و آرزوهای دنیوی، دست به هرکاری نمیزنیم و هم به لحاظ کیفی(مانند آنکه دروغ نمیگوئیم) و هم به لحاظ کمّی(مانند آن که همه وقت خود را به دنیا اختصاص نمیدهیم، بلکه زمانی را نیز برای رسیدن به امور معنوی و استراحت و... در نظر میگیریم) برنامه خود را برای نیل به سعادت دنیوی و اخروی تنظیم میکنیم. و البته در صورتی که قرار باشد یکی را بر دیگری ترجیح دهیم، آخرت را بر دنیا ترجیح خواهیم داد، و مفاهیمی چون شهادت، ایثار، انفاق و... از همین اولویت بندی بین دنیا و آخرت و از همین جهانبینی حاصل میشود.
نکته: مثال درخت، در لایه های یک جامعه هم تحت عناوین تفکر(ریشه)، فرهنگ(تنه) و تمدن(شاخه و میوه) بروز میکند.
اما چرا این شرکتها باید به چنین آموزشهایی رو بیاورند؟
پاسخ این سوال را باید در لایه های عمیقتری از پدیده های اجتماعی جستجو کرد. خلاصه سخن آن است که جهانبینی های مختلف، جوامع و تمدّن های متفاوتی را رقم خواهند زد. کلیه مقولات در این جوامع و تمدنها، ارتباط تنگاتنگ و در عین حال مرموزی با آن جهانبینی ها و اعتقادات اولیه دارد. بنابراین، مقولات تمدنی و اجتماعی دو جامعه که بر اساس دو جهانبینی متفاوت شکل گرفته اند، با یکدیگر قابل جمع نیستند و تعارضی مرموز دارند.
حکایت این شرکتها نیز چنین است. این شرکتها بر اساس یک جهانبینی مادی(ماتریالیستی) شکل گرفته اند و چنان که در مثال درخت مشاهده میکنید، جوامع ماده گرا، ریشه در افکار مادی دارند و تمام مقولات آنها، رنگ و بوی مادی میدهد. پس چنین شرکتهائی به خودی خود، کاملاً رنگ و بوی ماده گرایانه میدهند.
با این اوصاف، طبیعی است که چنین شرکتهائی با فرهنگ و سنن جوامع توحیدی سازگاری چندانی نداشته باشند. پس ضرورتاً این شرکتها در جوامع توحیدی به موفقیت نخواهند رسید؛ مگر آن که نگرش افراد حاضر در این شرکتها تغییر کند!!
این نکته کلیدی مخطره آمیز این شرکتهاست. برخی از شرکتهای بازاریابی شبکه ای، برای موفقیت خود، جهانبینی، عقائد و اعتقادات ما را دستخوش تغییر میکنند. این در جوامع دینی، به معنای دین زدائی تدریجی و در سایر جوامع، به معنای استحاله فکری-فرهنگی میباشد!! این یعنی تیشه به ریشه انسان و جامعه او زدن!! و دگرگون شدن سبک زندگی.
نکته ای که باید بصورت بسیار خلاصه به آن اشاره کنم، آن است که هر مقوله وارداتی، به معنای تخریب و استحاله یک تمدن نیست؛ بلکه یک تمدن باید بتواند مقولات جدید را در صورت امکان با جهانبینی و فرهنگ خود وفق دهد و به عبارت دقیق تر، آن را در خود هضن نماید. اما شرکتهای بازاریابی شبکه ای، در حال حاضر نه تنها در فرهنگ و تمدن ما هضم نشده اند، بلکه حتی در صورت امکان هضم شدن، قطعا با چنین آموزه هائی قابل هضم نخواهند بود. به عبارت دیگر، بحث دقیقاً بر سر همین آموزشهاست و ادعا این است که این آموزش ها با عقائد ما تعارض دارند و اگر بازاریابی شبکه ای که از این حیث بخواهد سالم باشد، در جامعه ما امکان ظهور داشته باشد، باید منهای این آموزه ها باشد. اما در حال حاضر شرکتها، بدون این آموزشها، محکوم به شکست خواهند بود.
در پایان برای ملموستر شدن تاثیر افکار و جهانبینی ها بر جوامع و ملل، چند مثال را ارائه مینماییم:
1. تفکر توحیدی اسلام، موجب پیدایش تمدن اسلامی، بزرگترین تمدن جهان گردید که اوج آن را در دوره سامانیان و صفویه مشاهده میکنیم.
2. تفکر افلاطون و ارسطو، همواره بشریت را مورد تاثیر خود قرار داده است.
3. تفکر مسیحی، بیش از هزار سال قرون وسطی را رقم زد.
4. تفکر برژوازی، یکی از مهمترین عوامل پیدایش عصر رنسانس بود.
5. تفکری که دین و علم را جدای از یکدیگر میدانست، 1000 سال دین منهای علم را رقم زد و اکنون مدت 500 سال است که علم منهای دین را ترویج مینماید.
6. تفکر تجربه گایانه جان لاک، دیوید هیوم، آدام اسمیت و... ، لیبرالیسم را پدید آورد.
7. تفکر مارکس و انگلس، موجب پیدایش ماکسیسم و سوسیالیسم گردید و به پیدایش جهان دوقطبی و سالها جنگ سرد منجر شد.
موارد این مسئله فراوان و فوق گنجایش این نوشتار است.