بازاریابی شبکه ای

پایگاه جامع نقد و بررسی شرکتهای بازاریابی شبکه ای

بازاریابی شبکه ای

پایگاه جامع نقد و بررسی شرکتهای بازاریابی شبکه ای

بازاریابی شبکه ای

بسم الله الرحمن الرحیم
شرکتهای بازاریابی شبکه ای، دارای ابعاد مختلفی میباشند که باید با رویکردی سیستمی مورد بررسی قرار گیرند. از جمله این ابعاد میتوان به مواردی چون ابعاد فقهی، قانونی، روانشناختی، اجتماعی، امنیتی، اقتصادی، فرهنگی، اخلاقی، اعتقادی و... اشاره کرد.
بی شک، بررسی بازاریابی شبکه ای بدون لحاظ ابعاد مختلف آن، عقیم و ناکارآمد خواهد بود.
این پایگاه در صدد بررسی ابعاد این مسئله با رویکرد انتقادی میباشد.

لینک کانال تلگرام:
t.me/onnetworkers

onnetworkers@

تجربه

پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۲۷ ق.ظ

اینجا تجربه یکی دیگر از کاربران این وبلاگ در قالب مطلبی مستقل در اختیار شما قرار میگیرد.


سلام
اول تشکر بخاطر وبلاگ واقعا مفیدتون..
من از حدود یک سال قبل توسط یکی از دوستان دانشگاهم برای عضویت تو شرکت *** پرزنت شدم. طبق معمول همه ی شرکتا ، به روز بهم زنگ زد و گفت میخوام یه کار خیییییلی پر درامد و شروع کنم و احتیاج به چندتا ادم قابل اعتماد دارم.. منم زیاد اهمیت ندادم و حدودا یک ماه بعدش دوباره زنگ زد و قرار گذاشت که ببینمش. رفتیم بیرون با یکی از دوستای هم شرکتیش اومده بود. شروع کردن و از خوبیای کار گفتن و اینکه ما داریم برای اولین بار تو این شهر داریم *** و پایه گذاری میکنیم. و طبق معمول همه ی این کارا، گفتن ما نمیتونیم از جزییات کار چیزی بگیم و قرار شد با کارشناس حرف بزنیم. و گفتن ما با هزار زحمت میتونیم از کارشناس وقت بگیریم و اون هر ماه فقط یک هفته از تهران میاد اینجا واسه مشاوره اعضای جدید.. کلی هم منت گذاشتن که اگه نیای ما ابرومون میره و.. حدود دو هفته بعدش یه ادرس دادن و رفتم اونجا ، خونه همون دوستم بود! تعجب کردم که چرا تو خونه پرزنت میکنن... رفتم تو خونه و معلوم بود یه خونه مجردی بیشتر نیست، یه طرف ورقای قمار بود و.. هیجی ، نشستم و منتظر شدیم تا جناب کارشناس بیان و قبلش دوستم کلی تعریف کرد که اقای مهندس م. اصن اینجا نیستن و بیشتر اوقات تهران هستنو ... تا اینکه کارشناسشون اومد ! جالب اینه که این اقا که انقد ازش تعریف کردن که فلانه و اینجوریه و اونجوری، بچه همسایمون بود! و اتفاقا جزو اونایی بود که هیچکی تو محل نگاشم نمیکرد و تازه ترم چهار مهندسی معماری دانشگاه ازاد شهر خودمون میخوند و خونشونم یه کوجه پایینتر از خونه مون بود و شاید تو زندگیش یبارم تهران و ندیده! 
از همون اول فهمیدم سرتاپای این ادما فقط دروغه.. اون جلسه شروع شد و دوتا کاغذ جدول بندی شده اوردن و شروع کرد به توضیحات و رسم یه اینده ی هدف دار و پرپول... و یه توهم خیلی خیلی بزرگ!
و بعدش با حرفاش خواست که کوچیکم کنه و همش میگفت با این حقوق کم به هیچ جا نمیرسی و ... یا اینکه ببین پدرای ما بعد این همه سال زحمت به هیچی نرسیدن و..
خلاصه اون جلسه گذشت و من تقریبا باور کرده بودم این کار یه دروغ بیشتر نیست اما بخاطر حس کنجکاویم خودم و موافق نشون میدادم و تونستم یه نفوذ کوچیک داشته باشم.. جلسه بعدی که برگزار شد تو یه مجتمع اموزشی بود ، رفتم داخل و بعد از احوال پرسی با دوستم و همون مهندس م. اول با مهندس م در مورد اینکه چطور پول جور کنم برای عضویت و چطور زیرمجموعه پیدا کنم مشورت کردم. و اینم بگم که شرکت *** اوایل قانونش این بود که برای عضویت باید اول یک میلیون تومان خرید کنین و بعدا برای اینکه شرکت بفهمه بهش وفادار هستین ماهانه حداقل سیصد هزار تومان خرید کنید. بگذریم.. بعد از اون وارد یه اتاق دیگه شدم که اقای مهندس ص اونجا بود و به گفته دوستم یکی از لیدرای قوی تهران بود. رفتم داخل و بعد از احوال پرسی متوجه کتابی شدم که جلوش روی میز بود و صفحه ای که باز بود با عناوینی که مربوط به پوچ شمردن طرف مقابل و قانع کردنش توضیحاتی هم داده بود. نشستیم و همراه من و اقای ص دوستم و دوستش و مهندس م هم حضور داشتن . بحث شروع شد و بعد اینکه ازم پرسید شما چقدر با اقای ک(دوستم( اعتماد داری و من الکی گفتم خیلی زیاد ، گفت پس قبول داری که اگه تو نباشی کس دیگه ای بجات میاد! 
و ازم پرسید که مشغول چکاری هستی و چقدر درامد داری و .. بعدشم شروع کرد سرکوفت زدن و پوچ شمردن کل زندگیم!
و گفت که میتونی گوشیتو بفروشی و هزینه عضویت و بدی و بجاش دو ماه بعد بهترش و بخری و...
اون جلسه هم تموم شد.
ازونجایی که دوستم ، اقای ک ادم ساده ای بود وقتی یه مدت بعدش اومده بود پیشم تقریبا بیشتر رمز و رازهای کارشون و بهم گفت.. مثلا این که طرز کار اینجوریه که برای جذب یه نفر اینطور عمل میکنی.. اول بهش زنگ میزنی و میگی یه کار عااالی و پر درامد پیدا کردم و وقتی دیدی طرف تشنه این کار شد یه مدت میکشونیش دنبال خودت ، بعد که خوب تشنه شد با کارشناس حرف میزنه و کم کم وارد گروه میشه... اینا همه به کنار ، مهمتر ازین حرفا این بود که شرکتشون نه تابلو داشت.. و نه حتی یه تبلیغ برای عموم مردم!!! دفترشون تو طبقه پنجم یه ساختمون بود و فقط جلوی درب ورودی نوشته بود شرکت ***. و وقتی دلیلش و پرسیدم گفتن چون برای ما مهمه که فقط افراد قابل اعتماد و وارد کار کنیم نمیشه تبلیغ عمومی انجام بدیم...
خدا رو شکر با وجود همه ی این حرفا وارد این کار کثیف نشدم ، فقط یه جلسه صبح جمعه باهاشون برای صرف صبحونه بیرون رفتیم .. تقریبا بیشتر افرادی که حضور داشتن معلوم بود حتی نون شبشونم نداشتن.. اما از هرجایی که تونسته بودن پول جور کرده بودن برای یه رویای کاذب و الکی...
همون روز اقای ح از بیرجند اومده بود و به گفته دوستم یکی از لیدرای قوی بیرجند بوده.. شروا کرد به حرف زدن و بازم همون حرفای همیشگی.. 
بلخره هرجوری بود خدا کمکم کرد و وارد این کار نشدم ، و از سال قبل تا همین یه ماه پیش همیشه بهن زنگ میزنه و همون چرت و پرتا رو میگه و بازم دعوت به کار و این حرفا. جالبه که تو مدت این یک سال ، نه تنها ماشین نتونسته بخره.. نه تنها وضعش بهتر نشده.. بلکه هییییچ تغییری نداشته و هنوزم همون کت شلوار یک سال قبل تنشه!
.....
بریم سراغ قسمت دوم ، یکی از دوستانم اقای ک.ک که همکلاسی اول دبستانم بود بعد از حدود دوازده سال بهم زنگ زد و پیشنهاد داد یه روز بریم بیرون.. هرموقع که خواستیم بریم بیرون همش میگفت من شرکتم و وقت ندارم و این حرفا ، برام جالب بود بدونم کدوم شرکت سرکار رفته تا اینکه بعد حدودا سه هفته گفت شرکت داره نیروی جدید جذب میکنه ه کلی از کار تعریف کرد... چند شب بعدش رفتیم بیرون و بعد از اینکه در مورد خاطراتمون حرف زدیم ، بحث و کشوند به مارکتینگ و بازاریابی شبکه ای ، همونجا بود که فهمیدم چ خبره.. منم یجوری وانمود کردم که از هیچی خبر ندارم .. اونم همون حرفای چرت و تکراری و گفت و اخر حرفاش که دیگه واااقعا عصبی شده بودم از این همه دروغ ، کاملا واسش گفتم که در جریانم که چ خبره! و ازون شب به بعد دیگه بهن زنگ نزد.. جالبتر اینکه وقتی ازش ادرس شرکت و پرسیدم فقط اسمش و گفت ، شرکت ********. و با اینکه چند ماهه که فعالیت داشت گفت ادرس دقیقشو بلد نیستم فقط گفت تو فلان خیابونه ، گفتم خب مگه تابلو نداره در شرکت؟؟ گفت اخه درش تمام شیشه ای هست نتونستیم تابلو نصب کنیم!!! یعنی انقدر ادم و احمق و کودن فرض میکنن!!! و بعدشم کلی تعریف کرد که اونجا همه دختر پسرا باهم صمیمی هستیم و بیروک میریم و... اینم از ********!
.....
قسمت سوم این ماجرا ، حدود دو ماه قبل رقم خورد وقتی یکی از دوستام اقای ج شرکت **** *** و بهم پیشنهاد داد ، اونم طبق روال معمول همه این شرکتا یه روز زنگ زد که یه کار پر درامد پیدل کردم و........
و همون کارای معمول سایر شرکتا رو انجام داد. با این تفاوت که شما برای عضویت هزینه ای پرداخت نمیکنین! اما بازم باید زیر مجموعه داشته باشین و باید حداقل حدود هفتاد هزار تومان ماهی خرید کنید و ...

بعد از تحقیقات زیادی که داشتم ، راس همه این شرکتا ، افراد اصلی گلد کوییست هستن.. همه ی اونایی که به هر نحوی از گلد کوییست نا امید شدن و این بار با این شگرد جدید یه راه راحت تر برای کلاه برداری پیدا کردن. 
دوست عزیزی که الان داری این متن و میخونی ، اگه الان یه نفر داره مجبورت میکنه که وارد این بازیای کثیف بشی ، ازت میخوام اگه آبروی خودت و خانوادت واست مهمه بیخیال شو ، اگه از همه جا نا امیدی و دنبال یه کار پر درامد میگردی ، لا اقل دور این کار و خط بکش... خدا بزرگه... برو دنبال علاقه هات و معنی زندگی واقعی رو درک کن.. واسه رسیدن به ارزوهات تلاش کن ، و یادت باشه اگه فقط پول برات مهم بود ، هیییچ وقت تو هیچ کاری موفق نمیشی ... 
اخر حرفم اینم بگم که دلیلی که من تو این کار نرفتم ، عذاب وجدانم بود.. راضی نمیشدم که برای راحتی خودم چند نفر بخاطر من بدبخت بشن.. 
ازتون میخوام بیشتر فکر کنین...........
شاد زی
مهر افزون 

نظرات  (۴)

اقا من چیکار کنم که این دوست مثلا نتورکر منو ول کنه بیخیالم بشه پدر منو دراورد 
پاسخ:
خیلی محکم و قاطع بگید که حاضر به انجام چنین کاری نیستسد
موفق باشید
درود برشرف شما . منم دقیقا همین راهه شما رو رفتم و همین عذاب وجدان رو گرفتم و بعد جلسات آموزشی دیگه نرفتم
دمت گرم داداش خیلی آقایی که برگشتی.
اره به خدا دهنمونو سرویس کردن
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">