یک تجربه دیگر از بازاریابی شبکه ای
پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۰۹ ق.ظ
این مطلب خواندنی نیز توسط یکی از مخاطبین این وبلاگ در اختیار ما قرار گرفته است. ضمن توصیه شما به مطالعه این مطلب، امیدوارم به همه کسانی که به نحوی با این پدیده شوم ارتباط دارند مفید واقع گردد:
سلام
دوستان موضوعی که براتون میگم امیدوارم مسیله رو براتون بهتر باز کنه.
من دوستی داشتم با سابقه ی دوستی نزدیک به ده سال که با وجود مخالفت من در شرکتی مشبه و در حال حاضر در بیز مشغول به کار است.
یک هفته بعد از این که وارد شرکت شده بود با تماس مکرر بصورت مستمر منو دعوت به اومدن به این شرکت میکرد و حداقل شرکت در کلاس ها برای اثبات درست بودن این کار میکرد. در هر دفعه تماس طوری که انگار با نوکرش صحبت کنه میگفت ما برات وقت گداشتیم و ما بیکار نیستیم و تو یه فرصت داری که نباید از دست بدیش. در نهایت یک جلسه من رو به این شرکت برد. متاسفانه در بدو ورود متوجه شدم شرکت نگهبان ندارد و جنس مونث و مذکر در هم میلولند. برام جالب بود که خانمی در همونجا بچه شیرخوار اش رو به زور ساکت میکرد تا به این فرصت استثنایی(کدایی) با دقت گوش بدهد حتی افرادی هم سن پدر من بودند! سپس سه نفری که جدید اومده بودیم سر یک میز بردند و فردی رو اوردن که با عناوین موفق و نتیجه گرفته از کار به ما معرفی شد با کلی توضیح در مورد کار اما به هیچ سوال پاسخ داده نمیشد و بعد از ان ما را تک به تک به سرمیز جداگانه بردند و و به سوال ها پاسخ دهند. بطور خلاصه ارزیابی من از سوال و جواب اینگونه بود :
1-نفس این کار که توضیح گروهی و پاسخ تک به تک باشد این بود که چند نفر با دید منفی به اجماع نرسند و نتوانند کار را محکوم کنند
2-فرد پاسخ دهنده از مطالبی مانند قانون اهرم قانون1990 و ... بصورت ناشیانه و ناقص و به نفع خودش استفاده میکرد
3-زمانی که به بحث شرع رسید از من پرسید اعتقاد داری من هم برای امتحان طرف گفتم خیر و در پاسخ شنیدم <تو هم مث خودمی مهم نیست پول از کجا بیاد فقط بیاد>
4-فرد اظهار میداشت اکانتش یک میلیونی میباشد در حالی که ظاهر چنین نبود (جالب است همگی بر اکانت تکیه میکنند و وقتی میگویی پول نشان دهید همگی جاخالی میکنند)
5-وقتی وعده پنجاه میلیون میداد میگفت این عدد بزرگ نیست بلکه عدد فروش تو برای شرکت بزرگ است و این حق توست و کلی توهمات دیگر
حتی جالب این بود که دوستانی که من رو به این شرکت برده بودند چنان جزوه مینوشتند که اگر در درسشان چنین بودند الان دکتر بودند! مطالبی که در چزوه بود شاید جالبترینش این باشه که بصورت سوال جواب نوشته بودند
کی بفروشم؟ همیشه
کجا بفروشم؟ همه جا
به کی بفروشم؟ همه پس من باید بتونم
من هم با گفتن اینکه باید با پدر و مادرم مشورت کنم و اینکه از نظر مرجع تقلید من مقام معظم رهبری اینکار را حرام میدانند مکان را ترک کردم
دو روز گذشت و وقتی از سر کلاس بیرون امدم یکی از دوستان فعال در شرکت اومد گفت بیا یکی میخاد تو رو ببینه. دیدم که همان فرد پاسخگو امده و طلبکارانه میگوید چرا مخالفی و اگر من به عنوان دوست تو رو راهنمایی نکنم و الان نیای بعدا از من دلخور خواهی بود! در همونجا بلوف زدم گفتم میخاهم مثل فلان اقوامم شوم که ماهی شصت میلیون در امد دارد و ده سال بیشتر کار نکرده و کارخانه دار است! با وقاحت در جواب گفت تو دو ساله به درامد اون میرسی و همونجا به ایشان متذکر شدم که انقدر فریب خورده و متوهم است که دروغ من برایش هدف بوده و مگر این کنه ول میکرد و در نهایت از شرش راحت شدم.
به پدرم مسیله را گفتم که پدر در لحنی شدید صلاحدید پدرانه ی خودش رو برام گفت و با دل و جان پدیرفتم. اخر چه کسی دلسوز تر از پدر و مادر
بعد از گدشت یک هفته که در ان یک هفته سای دوستانم که به شرکت بیز دعوت شده بودند دلیل مخالفت من رو میپرسیدند که من هم توضیح میدادم.
یک روز به خودم اومدم دیدم اقایون دوستان قدیمی من با بالا سری هاشون منو دوره کردن و میگن اگر کسی ار بیز ازت پرسیدند بگو هیچی نمیدونم وگرنه تو رو میزنیم و تجاوز میکنیم و میکشیمت!
با وجود چند شاهد بارها خواستم به سازمان اطلاعات شکایت کنم حتی مراحل اولیه ان را طی کردم اما اینکه سال ها پیش دوستی بینمان بوده جلوی خودم را گرفته ام و اینکار را نکرده ام و اما در دست مقابل انها به تخریب من میپردازند و در پرزنت هایشان میگویند فلانی بدبخت هست! تو میخاهی مثل ما پولدار شوی یا مثل او بدبخت!
بعد از اینکه دیدند اوضاع وخیمه دوست قدیمی سابقم را فرستادند و معلوم بود به او یاد دادند که به من بگوید
(تو که بگی بقیه نیان چه سودی داره واست بزار بیان واسه ما یه سودی داشته باشه
بعدشم من دایره زندگی و کار و رفاقت دارم. خواستم تو دایره کارم باشی هم تو دایره رفاقت که خودت نخواستی پس پاتو از دایره های دیگه بکش بیرون که فلانت میکنم و فقط در رفاقت باش!) در جواب بهش گفتم مگر میشه بطور مثال با کسی که قاچاقچی است رفاقت کرد و در عالم رفاقت بخواهد اجناسی در خانه بگزاری و تو چون به دایره کاری اش کاری نداری در عالم رفاقت اینکار را برایش بکنی و پلیس تو را بگیرد به دایره های تو کاری ندارد و تو شریک جرمی)
ناراحت شد و مکان را ترک کرد و از ان روز قید این دوست را زده و شرش از سرم کم کردم و اگر برایم مشکل ساز چه از لحاظ حیثیتی چه جانی شود حتما خودش و بالا سری هایش را به بازداشتگاه خواهم کشاند!
دوستان حتما به این نکات که برگرفته از مشاهدات شخصی من هست توجه کنید
با این جملات احساسات شما و عقل شما رو ندزدند :
1-تا کی میخای از پدر و مادرت پول بگیری : بدانید از لذت های پدر و مادر هزینه برای فرزندشان است و اینکه ببینند فرزنداشان در راه درست قدم میگذارد
2-مگه بده که کنار درست پول در بیاری : اصلا چنین نیست و شما غرق در این کار بیهوده میشوید تا جایی که از روابط اجتماعی تان میزنید
3-همه شما را فردی محترم میدانند : بدانید اکثرا شما را فردی کنه میبینند و گول خورده میبینند و در اینده به شما اعتماد نخواهند کرد
4-مشتریش همه جا هست : پس از اینکه مشتری پیدا نکردید بالاجبار با توهمات ذهنی اجناس رو به زور به اقوام خود قالب میکنید که خود امتیاز منفی بزرگی برای شخصیت شماست
5-اجناس ما همش با کیفیته : در واقع اجناسی که توان رقابت در بازار ندارند با حربه ی این شرکت ها بفروش میروند. شما ان را نقدی میخرید با فروش ان به افراد شما ضمانت ان جنس هستید و از حقوق بیمه و ... یک بازاریاب هم بهره مند نیستید و شرکت با فروشنقدی به شما دیگه به شما کاری نداری پس خودت یه جوری باید جمعش کنی
6-تو توی پرزنت یه شانس به بقیه میدی که اگه خواست بیاد وگرنه خاک بر سر خودش ریخته : در عین حال انقدر کلاس های روانشناسی و سیرکل سازی برگزار میشه که از شما یک کنه و مخل اسایش اطرافیان میسازند
7-مگه شما خونت چای و روغن و اینا نمیخورن همینا رو از بیز بخر پولدار : حقیقت اینه که این حجم خرید کم فایده ای نداره در عین حال که میدونیم کل کار نتیجه نداره و ایضا من روغن لادن میخام و شما روغن لینا اما فقط شما باید روغن بیز بگیری! این بازار رقابتی نیست و محکوم به فساد است.
در کل من نپیوستن به این شرکت ها رو وامدا نصیحت پدر و تربیت اون هستم که من رو فردی موشکاف در مسایل باراورده .
و اشتباهم اینه که با این جماعت متوهم وارد ستیزه شدم!
حداقل انتظار من از مقام معظم رهبری و سایر علمای عظام و مجلس شورا و خبرگان اینه که جلوی این غده سرطانی رو قبل از اینکه گسترش پیدا بکنه بر علیه اش اقدامی بکنند.