در شرکتهای هرمی و کلیه سیستمهای شبیه به آن(اعم از بازاریابی شبکه ای که به شکل هرمی کار میکند)، تنها 10% از افراد به سود و درآمد مورد نظر میرسند و در عمل 90% از افراد متضرر میگردند. گذشته از این که این ضررها به چه اشکال و انواعی میتوانند باشند، نکته درخور توجه این است که سود آن 10% مذکور، کاملاً مبتنی بر فعالیت 90% ناکام این سیستم میباشد. درواقع این شرکتها مانند یک هرم 10 طبقه هستند که تنها ساکنین طبقه دهم به سود و درآمد مورد نظر میرسند. ولی برای این که آنان در طبقه دهم این هرم، جا خوش کنند، باید تمامی جایگاه های طبقات اول تا نهم پر شده باشد.
افراد در حالت عادی معمولاً پس از گذت مدت زمان اندکی متوجه ریسک بسیار بالا و احتمال اندک ورود به جمع خوش نشینان طبقه دهم هرم میشوند. اما از طرف مقابل، سردمداران این جریان به خوبی متوجه این خطر بزرگ(یعنی آگاهی افراد) شده اند و با استفاده از روانشناسی هیجان و القای هیجان کاذب، مانع از آگاهی و واقع بینی فرد شده و در صورت آگاهی او، تلاش میکنند حتی الامکان، خروج او از سیستم را به تعویق اندازند.

این هیجانات موجب بسته شدن چشم فرد در قبال واقعیت شده و سرازیری او در وادی هلاک را از یاد و خاطر او پاک میکنند. او مانند یک قماریاز محکوم به شکست، هر روز به امید رسیدن به آرزوهایش، متحمل باخت بیشتری میگردد. این آرزو ها با تکنیکهای روانی به شدت بزرگ نمایی میشوند. ایجاد یک فضای احساسی به راحتی فرد را در گردابی از هیجانات، جادبه ها و دافعه ها فرو میبرد و چشم و گوش او را نسبت به هر سخن خلاف شرکت کر و کور میکند.
در موارد زیادی، فضای جلسات هفتگی این شرکتها چنان مشوب به احساسات پوچ و هیجانات کاذب است که افراد بطور دسته جمعی گریه میکنند! از طرف دیگر این احساسات و تلاش فرد در راه پول و ثروت، به نحو مغالطه آمیزی با اعتقادات او گره زده میشود و این سرگردانی و کوری او را تشدید مینماید.
این معضل، یکی از خطرناک ترین جنبه های چنین شرکتهایی میباشد.